السلام علیک یا اخت ولی الله ، السلام علیک یا بنت ولی الله، السلام علیک یا عمة ولی الله
السلام علیک یا بنت موسی بن جعفر و رحمة الله و برکاته
از همون روزهایی که پام به ابنجا باز شد برای امروز می ترسیدم. از همون دلهره اتمام این موهبت رو داشتم. همونی که الان سَرَم اومد. چهار سال پیش بود که توفیق در خونه کوچیک من رو زد و بشارتم داد که باید راهی قم بشم. "آشیانه اهل بیت(ع) "
همونجایی که فقط بین امامزاده ها، تو زیارتنامه اش برا سلام دادن به اهل بیت(ع) از عبارت "السلام علیکَ" استفاده شده؛ یعنی اونقدر اهل بیت (ع) تو اینجا نزدیکن که براشون ضمیر مخاطب گذاشتن. همونجایی که هر کی مثل من روسیاه دنبال مزار ناپیدای مادر هستی می گرده، به اینجا حواله اش می کنن. همونجایی که "آب شور"ش برا خیلی ها از عسل مصفای بهشت گوارا تره.
آره! باید می اومدم قم. خودم هم باور نمی کردم که دارم همسایه بی بی (س) می شم. چقدر احساس خوبی داشتم تو حرمش. مخصوصاً وقتی تو مسجد بالاسر، روبروی ضریح باصفاش می نشستم، همه چیز حتی بهشت ارزشی دیگه نداشت. ولی حیف! ولی حیف که چه زود گذشت. از همون اول که فکر الان رو می کردم، دلم می گرفت. چقدر "فَلا تَسلُب مِنّی ما اَنَا فیه" های زیارتنامه اش رو خوندم و دعا کردم ولی انگار این خواب شیرینم هم باید تموم بشه. دیگه باید عادت کنم که هر روز چشمم به حرم قشنگش نمی خوره. دیگه باید عادت کنم که مأمن خوبی رو از دست دادم. دیگه باید به خودم بقبولونم که صبح به صبح که برا دانشگاه می رفتم و رو پل "الهادی" دست به سینه می ذاشتم تموم شده ............
یادش بخیر شبهای قدر توحرم، یادش بخیر سال تحویلها تو حرم، یادش بخیر اعیاد و شهادتها تو حرم، یادش بخیر ختم قرآنهای دسته جمعی هر روزه تو حرم، یادش بخیر ایوون طلا، یادش بخیر مسجد بالاسر، یادش بخیر ایوون آیینه، یادش بخیر شیخان، یادش بخیر گلزار شهدای علی بن جعفر، یادش بخیر جمکران ، جمکران ، جمکران، یادش بخیر شهدای گمنام خضر نبی، یادش بخیر هیات فاطمیون، یادش بخیر نوای گرم حاج مهدی و سید مهدی، یادش بخیر نمازهای آیت جوادی و .....
از همه مهمتر
یادش بخیر حرم ، یادش بخیر حرم ، یادش بخیر حرم
بی بی جان! یه حرفم با خودت دارم که می دونم ازم قبول می کنی. می گن آخر الزمان همه به قم پناه میارن. خیلی خوشحالم از اینکه چند صباحی همجوار حرم با صفات بودم، هرچند که شاید حُرمتش رو نگه نداشتم و حق همسایگی رو خوب ادا نکردم. از یه طرف هم خیلی ناراحت از اینکه لطفی رو که در حقم کردی تموم شد؛ هرچند که برا همیشه به این ایام زندگیم افتخار می کنم و دوست دارم من بعد هم مثل همیشه دست کَرَمت رو از سَرَم بر نداری که خیلی بیشتر محتاجم.
یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة
27/2/86
قم المقدسه
التماس دعای فراوون
محسن
دوستان عزیز!
این اسکین رو دانلود کنین و استفاده کنین. خیلی قشنگه.. عکس زیبای حاج همت زینت بخش برنامه جت آودیو میشه...
در ضمن اگر دوستانی موفق به دریافت و دانلود آن نشدند پیام بگذارند تا سورس اسکین رو به ایمیلشون ارسال کنم.
جهت دانلود اسکین، پایین را کلیک کنید.
اسکین جت آودیو
با حجم 1.4 مگ
جهت باز کردن فایل زیپ شده دقیقاً عبارت qafeleh.ir را به عنوان پسورد وارد کنید.
التماس دعا
ضمن عرض تبریک میلاد کریمه اهل بیت(ع) حضرت فاطمه معصومه(س) به همه شما دوستان عزیز،
شعری زیبا را از یکی از دوستانم بنام آقای بدره در نظر گرفتم که امیدوارم مورد رضایت حضرت
صاحب(عج) و شما دوستداران حضرتش قرار گیرد.
« تو عمّــه ی شـاه جمکــرانی»
باغ گـل و گلبنی شکوفـــا بوی خوش گل رسیده هرجا
گلغنچه ای از درخـت طوبی مجموعه ای از دیـــار طاها
در شهر مدینــه مژده دادنـد آورده خبــر نسیــم صحـرا
کز دامن پاک نجمــه خاتون بشکفته گلی به باغ طاهـــا
آیینه ای از صفـــا و پاکـی شهزاده ای از سرای موسـی
حور است و پری که رخ نموده یا زاده شــده دوبـاره عذرا
خرگــاه شهـی پر از فرشته بر مسند گل نشسته زهرا(س)
گویی که شکفتــه بار دیگر تک بوته ی یاس شاه بطحــا
حوران همه دف زنان و رقصان کام ملـک است و جام صهبا
عید است و خروش مرغ عرشی موسی و عصا و طـور سینا
عید است و نسیم و یاس زیبا مستانه قنــاری خـوش آوا
عید است و شکـوه یک تولد فردوس و جهــانی از تماشا
عید است و مدینه غرق شادی نیکـان زمیـن و مُلــک بالا
عید است و طبق طبق ستاره میلاد گلــی ز باغ زهرا(س)
گوینـد: یکــی اذان بگویـد در گوش شفیعه ی دو دنیـا
از آل علی(ع) که خوشنواتر؟ تا موسی کاظم(ع)است؛حاشا
آغوشِ گشــوده ی امامـت بر سینه ی گــرم و نـاز بابا
مولود مبــارک، ای کریمـه! تو عالمـــه ای و عالـم آرا
مشکین نفسـی و با تبـاری سرشار حدیث و مست معنا
تو مسـت ولایـت رضـایی نیکو سخنــی مثال زهرا(س)
معصومه ای و همیشه پاکـی چون نرگسی و همیشه شهلا
زینب صفتــی و با وقـاری در راه حقـی، همیشـه جویا
افشـا گر فتنه های کُفــری ای شــور تو در زبان گویا
پیک سخنــان اهل بیتی(ع) دنبـــال ولایتـی و پویــا
شهـزاده ی با جمـال خوبم تقدیر تو هم نوشتــه با مـا
فرجام تو را بگویم ای گـل مولای تو را بَرَند از اینجــا
گرچه ز پِیَش روانــه گردی هرگز نرسی به پیــش مولا
آخر، تو مهاجـری عزیــزم در مُلک عجــم رَوی ز دنیا
در خاک قم ار تـو دفنی امـا هرگز نشَوی غریــب و تنهـا
تو چشمه ی نور آن دیــاری زهـرایی و قبــر تو هویـــدا
ای بانــوی مهــر و مهربـانی ما منتظریــم و مست و شیـدا
تو عمّــه ی شـاه جمکــرانی ما را بنمـــایی ار، تـو بینـــا
تــو آب حیـــاتی و دل مــا زنــده کــن از آن دم مسیحـا
تو کشتــی نوح و باوقـاری ما همچو خَسی به موج دریا
دیبای سخن شده چو دلقـی خلعت نبرم به پیش حــورا
یاری کن و شهپری ده وَرنَه کِی پشه رَود به مُلک عنقـا
میلاد تو بس مبارک است و خوشتر ز هَزار گشتـه ما را
قاسم بدره
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. سالها پیش در قریه ای اطراف ری (طهران و قم) عده ای تصمیم گرفتند که قافله ای به راه انداخته و به زیارت و سیاحت بپردازند. دوستان ما که سرشار و مملو از تجربه این چنین برنامه هایی بودند در بوق و کرنا کردند که آی ملت! ما کاروان راه انداختیم؛ زودتر به جمع ما بپیوندید تا پر نشده! در آن سو نیز عده ای بی خبر از همه جا، هراسان و شتابان سعی بر ثبت نام و خوشحال از همراهی با این قافله و کاروان بودند. قافله سالاران این کاروان ابتدا 15 هزار درهم را برای حق الزحمه سفر اعلام کردند، اما بعدتر اعلام کردند که کمتر از 20 درهم راهی ندارد چون این کاروان با مابقی که رفتید فرق دارد و از همه سَرتر است. القصه اینکه روز حرکت کاروان فرا رسید و عده ای از این مسافران در طهران آماده حرکت و مشتاق دیدن مَرکبها بودند، اما قافله سالار این کاروان، تازه صبح حرکت فهمیده بود که برای حرکت، مَرکب لازم است و نمی شود این جمع را پیاده راهی کرد؛ لذا به دنبال مَرکب از این گاراژ به آن گاراژ و از اینجا به آنجا، تا سرانجام با کمی تاخیر (حدود 5 ساعت!!) و با تاکید بر حفظ نظم از سوی مسافرین!! قافله را حرکت دادند. در آن سو هم عده ای که قرار بود در قم به این قافله اضافه شوند، سبز شدن علف را در زیر پای خود به وضوح می دیدند تا بالاخره این قافله تکمیل شد و حرکت کرد. خلاصه اینکه این کاروان با رعایت همین نظم مثال زدنی و بدون هیچ تاخیری در مسیر بود و با همین برنامه دقیق، مو به مو برنامه های پیش بینی شده را انجام می داد. البته یک مشکلی وجود داشت که قافله سالارها را غافلگیر کرد و آن این بود که آنان توجه نداشتند که زمان در مقصد با مبدأ فرق دارد. مثلاً در آنجا 2 نصف شب، تازه زمان شام خوردن است و مردم ساعت 7 شب تازه به فکر تهیه ناهار می افتند و اگر مشکلی نبود تا سه، چهار ساعت بعد از اذان هم وقت فضیلت نماز هست و می شود نماز مغرب را با وضوی نماز ظهر خواند!!! که البته با درایت مسئولین کاروان این مشکل هم حل شد. هر چند برایشان سخت بود ولی توانستند خود را با زمان آنجا تنظیم کنند. از دیگر ویژگیهای این قافله سالارها این بود که می خواستند با یک برگه مجوز!! (و دیگر هیچ) همه چیز (کاروانسرا، تغذیه و ...) را هماهنگ کنند. همچنین آنان به داستان حضرت مریم(س) و نزول مائده آسمانی اعتقاد ویژه ای داشتند و بر این باور بودند که ما کار خود را می کنیم و غذا، خود از آسمان نازل می شود و یا اینکه به عنوان نکته انحرافی، هر روز چندین برنامه را مشخص می کردند که انجام دهند، ولی سرانجام برنامه ای فی البداهه را عمل کرده تا همه (حتی خودشان) را غافلگیر کنند، که الحق هم موفق شدند.
خلاصه آنکه قصه سفر طولانی است و در این مجال نمی گنجد. فقط همین جمله یکی از قافله سالارها که در طول سفر به مناسبتهای گوناگون، گوشها را نوازش می داد، به عنوان حسن ختام می آوریم:
«بعضی ها هم چه انتظاراتی از ما دارند و توقع دارند که ما انتظاراتشان را بر آورده کنیم.....»
والسلام